باز،نشسته

ساخت وبلاگ
یکسال و دو ماه پیش ناگهان بمبی کوچکتر از ذره‌ای غبار در جهان ترکید. ما همه در خانه‌ها خزیدیم،  در روزی که همه لباس‌های رنگی و شیرینی‌های تازه میچرخاندند، مشکی پوشیدیم و خرما روی میز گذاشتیم، شاید باور نکنی اما حتی همان حلوا و خرما هم برگشت، کسی نیامده بود بالای قبری که دوباره شکافته میشد و نجمی جون عزیزمان را می‌بلعید. ما هم در خانه ماندیم و غصه خوردیم،  در خانه ماندیم و گریه کردیم، در خانه ماندیم و به اعدادی که در اخبار هر روز بالاتر میرفت نگاه کردیم. یکسال و دوماه گذشته اما هنوز جهان در این غبار می‌سوزد. امروز بیش از چهارصد نفر در جغرافیای خودمان کفن میپوشند و با مُهر کرونا، غریبانه به خانه‌ی ابدی کوچ میکنند. رمضان است،  مثل رمضان پارسال‌. نیمه شب است، مثل نیمه شب‌های قبلی. اینها رو گفتم که بدانی اگر در زمانه‌ی ۱۴۰۰ شمسی نیستی و شاید هم هیچوقت به دنیا نیامدی، حتما مادر عاقلی داشتی که بیشتر از خودش دوستت داشت. باز،نشسته...ادامه مطلب
ما را در سایت باز،نشسته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9highheels4 بازدید : 38 تاريخ : دوشنبه 13 تير 1401 ساعت: 18:10

  سالها بعد مثل برگ دیکته‌ی ۱۷ ما که از میان دفتر املا با خشم حذف میشد، شاید این روزها هم از تاریخ کشورت گم شود! شاید با بسته شدن آخرین چشم‌هایی که امروز را به جان چشیده بود، دیگر کسی از آبان غبار آلو باز،نشسته...ادامه مطلب
ما را در سایت باز،نشسته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9highheels4 بازدید : 88 تاريخ : چهارشنبه 7 اسفند 1398 ساعت: 11:11

  صنم،سمین یا حنیف عزیز من سالها پیش بود که تا اومدم به خودم بجنبم و سر از تخم نوجوونی بیرون بیارم، حس تلخ و بد بویی از نفرت توی گلوم پیچید! مرزهایی دورمون پیچیدن که حتی “ما” ی مشترک رو از ملتمون گرفت باز،نشسته...ادامه مطلب
ما را در سایت باز،نشسته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9highheels4 بازدید : 64 تاريخ : چهارشنبه 7 اسفند 1398 ساعت: 11:11

  سرتا پا سفید رو به آینه ایستاده بود  نه در کفن و نه در لباس معراج، لخت و عور خود را می نگریست  اینجا زندگی آنطور بود که میشد در یک آن با تمام خواستنت اما مُرد، “اما” به نشانه‌ی تضاد میان خواستن و مر باز،نشسته...ادامه مطلب
ما را در سایت باز،نشسته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9highheels4 بازدید : 84 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 14:00

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
باز،نشسته...
ما را در سایت باز،نشسته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9highheels4 بازدید : 62 تاريخ : شنبه 20 مهر 1398 ساعت: 13:00

پارک در حجم انبوهی از درختان سر به زیر و خاموش مانده بود

اولین راهرو 

سومین نیمکت 

پشت به همه ی دنیا 

جامه هایی سراپا سیاه آن دو غریبه را در خود پوشانده بود .

اولی با ریش های سیاه 

دومی با مژه های سیاه و‌ تاب داده اش.

...

آهسته آهسته اما محکم منطق زندگی 

سوار واژه ها در برگ ها می وزید 

کسی در گوشم از محبت میخواند 

محبت اشک میشد 

و سیاهی مژه های تابدار دامن عشق را می گرفت...

باز،نشسته...
ما را در سایت باز،نشسته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9highheels4 بازدید : 88 تاريخ : شنبه 20 مهر 1398 ساعت: 13:00

من با تو بارها حرف زده بودم، بی آنکه بغضم را فرو خورده باشم یا با نفس های محکم و طولانی آن رنجه پیچیده به گلایه را در سرم معلق کنم! من هزار شب از پس زخم های سربازکرده ای  به تو پناه می آوردم، تا شاید باز،نشسته...ادامه مطلب
ما را در سایت باز،نشسته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9highheels4 بازدید : 70 تاريخ : شنبه 20 مهر 1398 ساعت: 13:00

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
باز،نشسته...
ما را در سایت باز،نشسته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9highheels4 بازدید : 88 تاريخ : شنبه 20 مهر 1398 ساعت: 13:00

یک استکان کوچک کمر باریک را در نظر بیاورید، حالا فکر کنید چای در آن قل زند و سر برود، شرح حال ایام به غایت سخت و پر تشویش همین روضه ی باز دو خطی بود! روزها میان آن اقوال و دل نگرانی ها و اشک ها و دعوا باز،نشسته...ادامه مطلب
ما را در سایت باز،نشسته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9highheels4 بازدید : 90 تاريخ : دوشنبه 6 خرداد 1398 ساعت: 22:31

رو به رویش که نشستم گونه هایش سرخ شده بود و با آن چشم های تیله ای  سیاهش خیره خیره میخواست سر حرف را باز کند، نم نمک یخش باز شده بود که گفت دیشب ازفرط اضطراب خوابش نبرده یا وقتی روی صندلی ماشین منتظرم باز،نشسته...ادامه مطلب
ما را در سایت باز،نشسته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9highheels4 بازدید : 79 تاريخ : دوشنبه 6 خرداد 1398 ساعت: 22:31